-
تمام
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 10:00
سلام و خسته نباشید خدمت دوستای عزیزم تصمیم گرفتم از بلاگ اسکای کوچ کنم فرصت کردید به وبلاگ جدیدم بیایید ... خوشحال می شم http://ghazaee.blogfa.com /
-
بی نام
شنبه 9 خردادماه سال 1388 07:52
من .. در مساحت تنهایی به سمتی که می روم هوای تو را می نوشم و خواب تو را می بینم من .. با تصویر گل ها پرواز تو را بر روی لبم می چینم هیچ چیز در تو عجیب نیست آهنگ پنجره ها لالای توست حتی فانوس شب ام آن دو چشم سیاه توست آن کتیبه ی روی دیوار هم بر موج های بیدار مرز انتخاب توست می شنوی ؟ آهنگ دلم که همواره تو را صدا می زند...
-
بخت
سهشنبه 5 خردادماه سال 1388 13:19
اندوهم را .. به جزیره می برند به برکه های خیس و آرام تا سنگلاخ لحظه ها با ریشه ی سیاهش در باغ نرگسم نماند پی نوشته : باد باغ نرگسم را وحشت زده می کند با یال پر شور توفان شهادت حضرت فاطمه (س) بر شما تسلیت باد
-
عروسک باد
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 12:08
این روزها .. ارابه ی دنیا گمشده در تارهای عنبکوت در جاپای کتیبه های مبهوت عابری پیاده ام .. و اکنون لبخند عروسکم در قابی واژگون همه ی دنیای من است چرا که لب های او روزی برایم خنده بود حال او .. تا روز مبادا همزاد من است تا در کنار مشتی خاک به مردن اش عادت کنم پی نوشته : عجیب تر اینکه احساس می کنم .. هنوز قلب کوچکش تاب...
-
بهانه
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 07:49
من .. در نگاه تو بهانه دارم لب نیستم که بگویی بخند در خلوتی خاموشم با تردیدهای آفتاب احساس من .. درد نیست هیچ چیز نمی خواهد با هیچ کس دلگرم نیست در سایه ات آموختم حقیقت لبخند نیست زیر سنگ چین بیگانه ها آشنا یک بیگانه است خلوت من .. تردید نیست فریاد توست در قلب کودکی های من پی نوشته : نازنین خدای من !! می ترسم بگویم :...
-
فاطمه ( س)
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 13:52
خدایا ! روز بود یا شب ؟ در انبوه سبز نفس ها تپش ها بیدار بودند در آن سوی آتش و دود فاطمه خاموش بود خاموش در بیرحمی کوفه خدایا ! روز بود یا شب ؟ چرا فاطمه به خانه می اندیشید ؟ به غربت و تنهایی؟ به ظلمت سنگین ؟ به تابوت سپیدی که بر دوش علی سرگردان بود ؟ خدایا ! روز بود یا شب ؟ چرا آرزوی علی بر شانه اش چون کبوتر می لرزید...
-
رقص تنهایی
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 10:45
فارغ از نام سیاه در سکوت خاک از همین کوچه ی بن بست یک دیوانه گذشت یک نسیم .. از لابه لای آب و خاک در اوج تنهایی به تنهایی گذشت در کنار آب پنجره بیهوده بود از روی بام خدا رقص تنهایی .. به تنهایی گذشت پی نوشته : هر چه بود ... یکبار آن هم برای همیشه گذشت
-
تا کی ؟
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 08:03
پیش به سوی .. فضایی آرام خیس و دلگرم با خنده های آب نباتی بی برو برگرد مثل گذشته .. پاک و پاکیزه بودن چون شیشه ی تخت و خالی با خیال پردازی های گذشته یا آنکه .. دلچسب و زیبا بودن مثل گل آفتابگردان با واژه واژه های پیوسته بگذریم از این حرفها پیش به سوی .. فضایی آرام با خنده های خیالی بی برو برگرد پی نوشته : در کنار این...
-
هیچ ..
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 08:55
آنروز که خدا بود همه بودند حتی من و تو امروز که خدا نیست کسی نیست و دگر هیچ .. پی نوشته سفر .. یک همسفر می خواد ... تا خدا حال که خدا نیست سفر چرا ؟! همسفر !! بابت تموم مهربونی هات تشکر ..
-
کودک خودخواه
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1388 08:34
کودکی می شناختم که سالها دور زیر آوار مرد کودکی که امروز بر روی خاک مانده کودکی بود که آنروزها در کنار آب مرد کودک خودخواه امروز ... من نیستم خوب می دانم که هرگز دو تا یکی نمی شود .. پی نوشته : دلم برای کودک دیروز تنگ است .. خیلی .. خیلی
-
عافیت
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 07:46
باور نمی کنم .. آنروز که عافیت می خواستی خانه ی دوست سر راهم شد " با دعوتی پر عنایت " و "استجابتی پر سخاوت " من هم .. بی دریغ از تو گفتم از هزار پنجره ی بی تاب و از سایه های پریده از خواب او با لبخندی پر چین همه ی حرفهای مرا دریافت در طنین صبح او .. تنها تو را دریافت پی نوشته : هیچ چیز عوض نشده حس...
-
دعای تو
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 08:46
اثرات دعای تو بود یا صدای زنگ خدا ام روز حالم کمی بهتر بود روزی پر از شکوفه های گیلاس با آفتابی ناشناس تا به حال همین بوده من .. مشق های خواب آورم را تند و بی پروا با نام تو پیدا می کنم شعرم تقدیم به ...
-
بی خبر
شنبه 22 فروردینماه سال 1388 07:49
بی خبرم .. بی خبری از تو تنگی قلبم را پر از تاری چشمانم کرد بی خبری از تو ابتدای فرسودگی ست و انتظار انتها .. صدای انتها همیشه به آهستگی می آید چقدر دیر ؟ این آهستگی به انتها می رسد پی نوشته : تنها می توانم برای ندیدن تو به یک حلقه اشک در چشمانم اکتفا کنم شعرم تقدیم به شما ..
-
درد
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1388 14:06
جریان رود با من نیست جای سنگ های رود قلب من در کف رود می غلتد آیا به قلبم جای سنگ های رود نگاه می کنی ؟ پی نوشته : شعرم تقدیم به شما ای پرنده اگه دلت بارونی شد و از حصار پریدی روی شاخک های نمدار در حسرت چشمک خورشید باقی نمونی
-
بید مجنون
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 08:19
آنروز .. بر پیراهن سبز طبیعت نوشته بودی : همه چی خراب شد باور نکردم تا که خانه ات خراب شد آنگاه که آیین تو در میان باد و دل تو در میان خاک گیر کرده بود اهل آبادی مدام می گفتند بید مجنون سفره اش سوگوار است چگونه من نفهمیدم همنشین تو روزها خواب است در همین فرصت برچیده پشت کردی به حسادت خورشید تا افسون تو شد غربت و...
-
سقوط
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1388 08:10
بی پروا .. از قله های با تو بودن در سکوت مردمکی سیاه بر حجمی سفید سقوط می کنم هر چند دلم می خواهد اما تو .. رهایم مکن پی نوشته روزهای دگرگون ، با لکه های دگرگون .. کش می آید
-
بهار
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 07:32
تقدیم به شما ... به گل و سبزه بشارت انبوه مژگان دشت می لغزد بر چشم خورشید سرما.. دست برداشت از گردن بلند دشت در گشود به سراپرده ی گل سرخ مژده .. ای بهار با لب آیینه به تو می خندیم پی نوشته : بهار با بوی تو می رقصد با بوی تو می ماند خنده ات چون شکوفه .. بر بهار مبارک سال نو مبارک ..
-
ناز گل
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 09:32
شعرم تقدیم به شما .. دلم می گفت بی تو صدایم آبی نیست اشک ریزان و رخت شوران در ایوان وجودم کافی نیست دلم می گفت صبح ها دلگیر است مثل روزهای گذشته با من آبی نیست شاید نان خشکی در گلویم فرو رفته یا شاید .. پهنای کلامی درد آلود بی تابم .. مثل روزهای گذشته مثل یک رود دلم آبی نیست ..
-
روز آخر
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 08:27
روی لحظه های تنهایی ..خط نمی کشم؟! خط می کشم بر سفیدی کاغذ نه بر سیاهی خود ... نه بر تنهائی می دانم باید نوشت... می دانم! می دانم از همه چیز و از همه کس می توان نوشت ! الا خود !! گرچه فهمیده ام؛ نوشتن یعنی صدای فریاد های دل ! و سکوت؛ یعنی پرواز پرنده ی عاشق ! ... می نویسم؛ تا عمرم بماند ...تا قلبم بسوزد... می نویسم؛...
-
طلوع
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 11:09
سالهاست کوچه ی ما رو به دریا باز و پاییز انتظار بادهای غربت و برگ ریزان غیبت را به پنجره ها می کوبد هر شب ستاره ی موعود زورق .. به گل نشانده تا بادبان های شکسته به قبله خورشید نزدیک شوند دل خوش دارم به حدیث نور که رو به سوی پنجره ی صبح قصد طلوع دارد ... پی نوشته : سالروز ولایت مهدی موعود بر شما مبارک دعا کنیم مهدی...
-
خنده های عجیب
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1387 07:53
شعرم تقدیم به .. با آنکه .. من از خود گذشته ام از وسوه های عبور بی تقصیر عشوه های لبریز نگاهم با تو هیچ جوابم نمی دهد با آنکه .. خورشید روزها می تابد من از بام غرور به یاد نوشته های سنگی شب ها بر می خیزم تا از ماه بجویم خنده های بلندت ..ای خورشید هر کجا هستم خنده های عجیب ات روشن می کند تاریکی شب های غریبم پی نوشته :...
-
دومین
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 08:48
شعرم : تقدیم به .. صبح.. به اولین آدم که رسیدی سلام کن به دومین آدم که جواب تو را داد محبت کن من ... بیش از هر کسی تو را می بینم ای کاش هر روز دومین بودم پی نوشته : خدایا .. برای پرستش تو هیچ موقع اولین نفر نبودم اما دومین ها .. نیاز به محبت تو دارند خدایا .. از محبت خاص خودت بی بهره مون نکن
-
تولد حقایق
یکشنبه 4 اسفندماه سال 1387 07:51
شعرم تقدیم به شما.. من هنوز .. در سپیده ی تولدم در ابتدای احساس با گام های خیال صدای شکستن سکوت و راز رویش حقیقت در کدام حوالی ست ؟ با کدام خیال ؟ راز تراکم زیبائی با نگاه کم جوش و خاموش در کدام شاخه ی تنهائی تنیده ؟ امروز .. روز غرق شدن در حیات روز عکس گرفتن از فراغت و روز گیج شدن در حمایت است بعد این .. می نشینم تا...
-
هدیه تو
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 09:32
شعرم تقدیم به ... آرام و بی صدا در یک عبور سنگین از کنار من همه ی تو گذشت خاک پای تو بر سینه ام چسبید مهر پیشانی ام هدیه ات بود هدیه ی تو .. همدم من پی نوشته : هدیه ات را دوست دارم
-
اربعین حسین
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 13:24
قلبم ... تقدیم قلب پاک حسین .. که روزی به من نظر .. بی هیچ حرفی بی هیچ کلامی شهید شد خدا می خواست حسین .. هنوز هم عشق می بارد از شهادت حسین (ع) شکست .. هر لحظه و هر روز دشمن خدا را ...
-
دلشوره
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 07:53
شعرم تقدیم به شما.. دلم از هوای سرد یه خونه ی گرم می خواد با پنجره های آبی تا هر موقع باز کنم دلمو نشون ابرها بدم من فقط .. سهمی از بارون می خوام سهمی در شب آخر فردا که می آد دلم دلشوره داره هنوز دلم .. دلواپس خواب های پریشونه نمی خوام پاییز بمیره نمی خوام روی شاخه های خشکیده دلم آویزون بمونه دلم از تو .. یه خونه ی...
-
خیال تنهائی
شنبه 19 بهمنماه سال 1387 07:56
شعرم .. (خیال تنهائی) ... تقدیم به .. با توام .. در همین فرصت باقی مانده دور یا نزدیک با توام .. چون شبنمی در غنچه در زیر باران در کنار حوصله ی تو با منظره ی عشق چگونه با تو در پیراهن قصه های بارانی از خود آغاز نشوم باورم کن .. من از حصار از همسایه از طوفان و از سلام دیوار می ترسم تو را من می شناسم صدایم کن صدایم کن
-
دختر زرافشان
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1387 09:53
شعرم ..."دختر زرافشان "... تقدیم به .. می تراود از دل تو یک خورشید روزها دختری آبی از جنس آسمان زحمت کش و خیال انگیز شب ها در ملال تنهائی زیباتر از او نیست کبوتر سحر انگیز مانده ام من ... آن روز که آفریده می شدی خدا در کشیدن تو رقصی از هزار مهربانی داشت یا افتخاری از هزار نوازش خدائی مانده ام من چگونه نبازم...
-
غفلت
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1387 13:46
شعر امروزم ( غفلت ) حرف های دلم با چشم های مهربان توقعی ساده از قصه های شبانه بود سوالی در سوکت و سیاهی به غلط نوشته بودم چرا من ؟ چرا من ، سهمی از قصه ها ندارم ؟ او نیز.. پیش از آنکه سوالم بشنود از کنارم رفته بود
-
سفر کرده
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1387 12:00
شعرم تقدیم به بابای عزیزش... که بابای عزیز منم هست حس غربت از داغ پدر حس تنهائی دلمون نیست ؟ دلمون نیست که پدر نیست .. گفتن به آسمون نگاه کنیم خدا اونجاست نه .. به این آسمون نگاه کن آسمونی که توی دل مون خدا برای همیشه تک و تنها پیش خودش خدای دلهاست اگه به آسمون نگاه کنیم اونی که آلان پیش خداست اونم می بینیم پدری که...