خبر



خبر انتشار کتاب تنها دل درخت به حال ما سوخت در خبرگزاری مهر



مرگ

سراغ مرا از تو خواهد گرفت

وقتی بیاید

و من خانه نباشم

بگو رفته است مسافرت

بگو رفته است دنبال زندگی

وقتی برگشت

خودش تماس می‌گیرد.


کتاب






اولین مجموعه شعرم با عنوان تنها دل درخت به حال ما سوخت توسط انتشارات بوتیمار منتشر شد.

خرید اینترنتی کتاب در پخش ققنوس

دوستانی که مایل به خرید پستی کتاب هستند پیام خصوصی بدهند تا اطلاعات مورد نیاز را در اختیارشان بگذارم.

 

 

از این پس مرا در این صفحه بخوانید


تنها دل درخت به حال ما سوخت



از این پس مرا در این صفحه بخوانید


تنها دل درخت به حال ما سوخت


 

 

از این پس مرا در این صفحه بخوانید


تنها دل درخت به حال ما سوخت


 

 

 

 

 

از این پس مرا در این صفحه بخوانید


تنها دل درخت به حال ما سوخت


از این پس مرا در این صفحه بخوانید


تنها دل درخت به حال ما سوخت






می خواستند تو را بکشند

دختری بودی با دست هایی لطیف و ظریف

 

زورشان به زیبایی تو نرسید.






گل ها را گرفت

و در گلدان گذاشت



به نفرتی فکر کرد

که سال ها پیش جوانه داده بود.






اینجا داره اتفاقاتی می افته که شما نمی دونید و این چقد لذتبخشه که شما نمی دونید ولی من می دونم خب این خودش یه بازیه من به یه چیزی قبل اینکه شما بدونید فکر می کنم و می نویسم و اونوخ شما هم می تونید بفهمید که اینجا داره یه اتفاقی می افته و من می تونم این قضیه رو تغییر بدم اونوخ چیزی که شما می دونید هم تغییر می کنه.این هم می تونه احمقانه باشه هم یه بازیه کثیف.پس با این حساب همه چی دست منه و من چقد خودخواهم.





شاید

 

 

ببار باران

جوری که

به یادم بیافتد کسی شاید

زیر یک چتر.

 

 

گواهی می دهم بر بانوی اندوه

 

 در قهوه خانه ی ساحلی می نشینم
و به کشتی هایی خیره می شوم
که در بی نهایت زاده می شوند

و تو را می بینم که
از قاره ی روبرو می آیی
و بر روی آب , شتابان
گام برمی داری
تا با من قهوه بنوشی
همچنان که عادت ما بود
پیش از آن که بمیری.

چیزی میان ما دگرگون نشده است
اما من بر آن شده ام تا
دیدار پنهانی مان را حفظ کنم

هر چند که مردمان پیرامون من
می پندارند
آن که بمیرد
دیگر باز نمی گردد!

 

"غادة السَّمّان"

 

آهنگ این روزای من

 

 

دود , تعویض لاستیک

 

 

خانه اي کوچک
ميان درختان کنار درياچه
دودي از دودکش سقف خانه بالا مي رود

بدون آن
چه غمگنانه مي نمود
خانه ,درختان و درياچه

 

●●●

 

کنار جاده مي نشينم
راننده لاستيک ماشين را عوض مي کند
جايي را که از آن آمده ام دوست ندارم
جايي را که راهي اش هستم دوست ندارم
چرا چنين بي صبرانه
چشم دوخته ام به تعويض لاستيک؟

 

(برتولت برشت)

 

 

 

در زندگی

بسیار خندیده ام

مثل کودکی

در مجلس عزا

.

 

 

 

 

 

پیش از آنکه
به تنهایی خود پناه برم
از دیگران شکوه آغاز می کنم
فریاد می کشم که ترکم گفتند

چرا از خود نمی پرسم
کسی را دارم
که احساسم را
اندیشه و رویایم را
زندگی ام را
با او قسمت کنم؟

آغاز جداسری
شاید
از دیگران نبود.

(مارگوت بیکل)

 

 

 

من از تو با همه گفتم که گریه بگیرم

 

 

هفته هاست
در ايستگاهی شلوغ
برایت دست تکان می دهم
برای تو
که ديگر بر نمی گردی

از خانه دور شده ام
و ديگر
کافه ها آرامم نمی کنند

بايد
به برج بلند شهر پناه ببرم
و خودم را در آغوش آسمان رها کنم
يا به خانه برگردم
و خيال کنم کنار پنجره نشسته ای
و آواز می خوانی.

 

 


یک دیوانه هیچوقت ناراحت نمی شود!

 

پیوند

 

 

دیر آمده بودم
شاید, هزاران سال
وقتی که چینی بر جبین آب
می افتاد
یا پنجه ی خشک چناری را
می برد با خود,باد
ما, یادمان می رفت
که بین چین و آب و
باد و برگ
پیوند دیرینی است
چون پیوند عشق و مرگ

یک گل که می پژمرد
در ما کسی می میرد

تقویم های کوچک ما را
توفان ورق می زد.

 

حسین منزوی

 

 

 

 

 

- بی معرفت!
 هيچوقت منو نفهميدی

اين
حرف آخر يک مورچه بود
که دختری
روی دل اش پا گذاشت!

 

 

 

 

بهار
نام کوچک توست
وقتی که می خندی...

 

*

خانه ام
همينجاست
حوالی عکس تو

 

*

دوست دارم برای آغوش ات
بميرم
مثل سربازی برای وطن

 

 

 سید جان چقدر خوشحال شدم وقتی هدیه ات به دستم رسید 
واقعا ممنونم بخاطر احساسی که در من ایجاد کردی...

 

 

رودخانه ابری ست
برف خواهد بارید
برف خواهد بارید
پرنده دور می شود
و من به یاد می آورم
از دستان من گریخت.

(وحید شریفیان)

 

 

*بی شک مرگ پایان کبوتر نیست!

سلام به دوستان گرانقدر و صمیمی
از ابراز همدری و پیام های تسلیت شما بزرگواران به مناسبت ضایعه ی درگذشت برادرم صمیمانه تشکر و قدردانی می کنم
امیدوارم  شادی ها و سرورتان مجالی باشد برای جبران احساسات و عواطف شما.

 

movie: next

 

 

 the future

,every time you look at it
,it changes, because you've looked at it
.and that changes every thing else

 

هر بار به آينده می نگری, تغییرمی کند
چراکه به آن اندیشیده اي
و اين , هر چيز ديگري  را دگرگون مي کند.

 

برگردان: محمد علی جوادی

 

 

 

 

it's hard to tell that the world we live in is either a reality or a dream

  سخته که بگیم این جهانی که در اون زندگی می کنیم,واقعیه یا اینکه خیال.

 

movie: 3-iron

 

 

 

مروری بر شعر کوتاه مرتضی محمودی_ وحید پورزارع

 

 

نوشته شده در 28/10/1388 -  توسط وحيدپورزارع در موضوع نقد

مروری بر شعر کوتاه مرتضی محمودی_ وحید پورزارع سلام به همه

شعر کوتاهی را از دوست خوبم مرتضی محمودی با هم مرور می کنیم

از مرتضی شعرهای دیگری با فضاهای متفاوت خوانده بودم اما این شعر کوتاهش نشانگر این است که مرتضی بیشتر دوست می دارد در فضاهای رئال بنویسد و از همین نشانه ها به چند بحث و مسائلی دامن بزند /

عنوان شعر عبارتی از شعر بیژن جلالی ست و مرتضی محمودی آشنا بودن با شعر و شاعران معاصر را نشانمان می دهد هر چند می بایست به آن اشاره می کرد /

شعر با تشابه و همزاد پنداری شروع می شود / دوست داشتن شاعر به مردی که سیگار می کشد شاید حس روشنفکرانه ای که حالا چه به درست و یا نادرستی تلقی می شود / شبیه بودن به مردی که برای آرامش به سیگار پناه برده است که در انتها بیشتر این موضوع شکافته می شود /

شبیه مردی شده ام
که پشت دود سیگارش با خود می گوید
باید ترک کنم

فعل شده ام اینگونه می گوید که شاعر مستعد این بودن بوده است شاید اگر به طور تاکیدی می گفت ( شبیه مردی ام ) از لحاظ نوشتاری و خوانشی زیباتر می بود چرا که در معنا هم بسیار تفاوت خواهد کرد این (شده ام ) فضای سور رئال را برای شاعر محدود می کند /

تصویر سازی یا همان ایماژیسم در عبارت ( پشت دود سیگار) خوب نشسته است که همین می تواند ناگفته ها و اضافات شعر را پنهان کند / وقتی این مرد (با خود می گوید ) یعنی تنهایی شاعر و این زیباست و شعریت را نشان می دهد / خلق فضایی که تنها شاعران به آن دست پیدا می کنند /

باید ترک کند ؟
چه چیزی را ؟ که در ادامه شاعر به آن اشاره می کند / در ابتدا ی خوانش فکر می کنیم سیگار است که ترک باید شود که البته یکی از موارد ترک شدن نیز هست اما در ادامه این مسئله شاخه های دیگری به خود می گیرد /


سیگار را / خانه را / زندگی را /

احساس می کنم خانه در اینجا همان معنای زندگی می دهد پس شاعر می توانست حالا که کوتاه نوشته است به جای خانه از دغدغه های دیگرش بهره می گرفت /
تکرار ( را ) در این شعر کوتاه به کمک ساختار و زبان آمده است برخلاف شعرهایی که ممکن است همین (را ) ضعف زبانی و معنایی و بسته بودن دست شاعر را به همراه داشته باشد /

شاعر اعتراض به جهان خود دارد و و همین استفاده از دود سیگار یعنی بی ثباتی عناصر دخیل در روزمره گی شاعر و به تعبیر من روز مرگی /

دوست شاعری داشتم که شعر کوتاهی داشت
تنها نقطه ی روشن زندگی ام
آتش سیگارم است /

روشنی آتش و زندگی آن شعر با شعر مرتضی محمودی بسیار متفاوت است آنجا از روشنی و امید صحبت می شود و اینجا از بی تفاوتی و بی اهمیت بودن آن /
و شعر نیز همین می باشد که برداشتهای گوناگونی را برای خواننده در پی بیاورد

شعر در انتها با ناامیدی تمام می شود همراه باابهامی که ذهن شاعر را همچنان مشغول کرده است
و باز پکی دیگر میزند به ...
نه تنها برای شاعر بلکه خواننده نیز با سوال روبرو میشود هرجند این سردرگمی زیاد طول نمی کشد به این علت که کلمه ی ( پکی ) تنها برای سیگار به کار می رود
شاعر می توانست در انتها باهوش تر عمل کند و شنونده را با ترک کردنهای دیگری مواجه کند
احساس میکنم جای سه نقطه (...) نیز پشت حرف (و ) خالیست زیرا این روایت ادامه خواهد داشت و آوردن سه نقطه پشت کلمه ای بیانگر بقای معنا در طول روایت است/

مرتضی محمودی با این شعر در دسته شاعرانی قرار گرفت که نشان می دهد شعر دارد به دغدغه ای برایش تبدیل می شود و این نه تنها او را ارضاء خواهد بلکه مخاطب را نیز در گیر خواهد کرد و این زیباست ....

شکی نیست به زودی کارهای زیباتری از او می خوانیم


با سپاس

 

 

فوتوهایکو

سلام

دوره ی اول فوتوهایکو در سایت شعرنو به پایان رسید و آنچه می خوانید اشعار برگزیده ی چهار مرحله است .شعرهای زیبایی که خواندنشان لذت خاصی دارد.


 

تمام سياهي ام را
در امتداد بالهاتان
به دريا خواهم ريخت!

(اميد صباغ نو)      

اشعار دیگر این عکس

 


بى نياز از کمکى
راه را مى پيمايم
به فهم نامعلوم جهان!

( م.نهاني)

اشعار دیگر این عکس

 


خود را به باد بسپار
باران که بيايد
رازهاى سر به مُهرت را
به باد خواهد داد!

(حامد بهاروند)

اشعار دیگر این عکس

 

**
 
حاصل کدام بهارى
که دل نمى کنى
از پائيز شاخه ها!

( فهيمه تهامي)

اشعار دیگر این عکس


**عکس از: سید مجتبی خاتمی

*خواندنی های قسمت گلدان را بخوانید مخصوصا "دست‌های کوچک دعا " را

شعری از دکتر شوان کاوه

 

نیمکت های خالی

 

کسی به داد
شقایق بلند ، نمی رسد
که بر شانه های لرزان دار
آویخته اند

سواران وحشت
سم کوبان
پیرامون دار می رقصند
و پاهای شقایق ،
دیگر به نیمکت نمی رسد !

سالها گذشته
و مادران داغدیده
هنوز
نیمکت های خالی را
به نظاره نشسته اند...

 

*دکتر شوان کاوه از شاعران بسیار ارزشمند کشورمان می باشند که در آینده ادبیات ما بیشتر از ایشان خواهد شنید و خواهد خواند
به زودی نیز کتابی از ایشان به اسم " دردهای یخ زده " زیر چاپ خواهد رفت که در روزهای پیش رو چند شعر از همین کتاب را در وبلاگ خواهم آورد.

شرحي بر طرح جناب فرزاد شجاع

 
 
چندی پیش در سایت شعرنو طرحی از جناب فرزاد شجاع خواندم که شرحی کوتاه در حوزه ی معنایی بر آن نوشته بودم که بهتر دیدم برای دوستداران شعر,آن نوشته را در وبلاگ نیز بیاورم
 

مي خواهم طرحي بكشم ازمادرم
بهار هي دست به دست مي كند
پاييز كه مي شود
واژه هايم سرد مي شوند و
طرحي خالي
 
 
 
هر شاعري دغدغه هايي دارد ،اينجا از ديد اجتماعي به شعر جناب شجاع نگاهی مي اندازيم
شاعر با استفاده از واژگاني همچون "مادر" "بهار" "پاييز" در اين طرح , سروده را به زباني نمادين تبديل کرده است
 
(مي خواهم طرحي بكشم ازمادرم)
 
شاعر در سطر نخست پيامي را به خواننده ابلاغ مي کند که قصد کشيدن طرحي را دارد که قبلا نبوده
واين طرح براي مادريست که در اينجا نمادِ جامعه است
و اجراي اين طرح و برنامه ريزي جزء الزامات جامعه ايي است که جامعه ي آرماني شاعر است
ولي...
 
(بهار هي دست به دست مي كند)
 
بهار همواره نمادِ اميد و پويايي و رشد است و دست به دست کردن آن نشان از ترديد در به اميد رسيدن به هدف
و در نتيجه سرگردان شدن بين اميد و نااميدي
 
(پاييز كه مي شود)
 
در نقطه مقابل بهار ، پاييز مي رسد كه خزان يا پاييز نماد نااميدي وبه هدر رفتن نتيجه هاست که مانع اجراي اين طرح مي شود
و اين مانع بزرگ در نهايت بي اثر ماندن طرح را خبر مي دهد
(واژه هايم سرد مي شوند و
 
طرحي خالي )
 
واژهاي سرد و طرحي خالي نشان ازعدم توانايي و عجزشاعر است در اجراي برنامه ها و نقشه هايي که در سر داشت...
 
اميدوارم اگر کمبودي در بيان زيباييهاي اثر جناب شجاع بود مرا ببخشيد
به اميد سروده هاي زيباي ديگري از ايشان.
 
 

خواهش




انتظارِ خوبی نيست

همه درک ات کنند

اما

منتظر می مانم

درک کن!

.


شعری از کمال شفیعی



پدرم خانه ای نداشت
اگرچه
فاتح سرزمین بزرگی بود
که در سینه ی مادرم می تپید
و پرندگان به استواری شانه هایش
نماز می بردند
من
سرزمینی ندارم
و تا آنجا که به یاد دارم
خشکسالی دستان پدرم را
هیچ بارشی تر نکرد
اگرچه
چشمان مادرم
همیشه بارانی بود
برای تو
چه می توان کرد
جز خرید قسطی رایانه ای
و شعرهایی که با آن
رد پرنده های بی سرزمین را بگیری






از مجموعه شعر " می خواهم دست به کار بزرگی بزنم"
کمال شفیعی




haiku (شعر ژاپنی)






هايکو يكى از مهم‌ترين شكل هاي شعرسنتى ژاپنى است که نشان دهنده ي شاعرانگي و فرهنگ ژاپنى مي باشد
و درآن مي توان به وضوح مشاهده کرد که تصوير,با محتوى و زباني پرمعنى تركيب و متراكم مي شود
شعراى شعرهايکو، با استفاده از كلمات ساده, چيزهايي درباره اتفاقات هرروز مي نويسند
که بيشتر موضوع طبيعت را در بردارند و احساساتي را که تجربه كرده اند.
در دستور زبان شعر هايکو(يا همان شعر ژاپني)مشترك‌ترين شكل براى هايکو سه خط كوتاه است...(ادامه ی مطلب)

ادامه نوشته

یادگار ابدی
------------------
 
شمع نیستم
که به یک فوت تو
کلاه از سرم بیفتد
رسم دهان دوختن نیز تازگی ها
با رواج شکنجه روح
یکسره منسوخ شده است
*****
اصلن لازم نیست از این پس
حرفی بزنم
دهانم را باز نکرده دنباله حرفم را
عاشقان می گیرند و
صدا در صدا
گوش فلک را هم کر می کنند
چه برسد به گوش های تار تنیده تو
***
تو کور خواندی زرنگ!
پیش ازآن که کاسه ی صبرم را
به جانب دریا پرتاب کنم
باید دستم را می گرفتی
حالا جلوی این موج ها را
که دایره وار
به سمت صخره های صبح می روند
دیگر نمی توان گرفت
***
این را هم بگویمت :
عروسک وودوئی که قلب پارچه ای اش را
در آن صندوق سیاه
سوزن آجین کرده ای
المثنای من نیست
المثنای من امروز
گربه سیاهی است
که راه پس و پیش اگر نداشته باشد
خیز بر می دارد
به سمت صورت حق به جانبت
و چنگال های تیزش را
نه بر پوستی که قرار است
پشت سر بگذاری
بلکه بر روح تو خواهد کشید :
خطوط خونچکانی که به یادگار از من
با خود به ابدیت ببری
 
 
از دفتر : خنده در برف
 
"عباس صفاری"