شعرم .. (خیال تنهائی) ... تقدیم به ..
با توام ..
در همین فرصت باقی مانده
دور یا نزدیک
با توام ..
چون شبنمی در غنچه
در زیر باران
در کنار حوصله ی تو
با منظره ی عشق
چگونه با تو
در پیراهن قصه های بارانی
از خود آغاز نشوم
باورم کن ..
من از حصار
از همسایه
از طوفان
و از سلام دیوار می ترسم
تو را من می شناسم
صدایم کن
صدایم کن
سلام به دوست خوبم...
شعرات همیشه محشره..
تنها که نرفته بودم با خانواده بودو واقعا خوب بود.
ان شالله به شما هم در همه حا خوش بگذره.
سلام
اشعارتان برایم تداعی احساس غریبی از صمیمیتی ناب دارد
برای کسی که به اندازه عمر شبنمی در زیر باران دوست دارد با او باشد :
با تو ام
چون شبنمی در غنچه
در زیر باران !!!
دلنشین ترین شعراز شعرهایی که مدتها نخوانده بودم شعری که قلبم را بلرزاند ! و سکوت و سیاهی روزها و شبهای تکراری و یک رنگم را نوری و رنگی شاید !
ازتون ممنونم
لینکتون کردم .
بازم بهتون سر می زنم .
تابعد
سلام..قبل از هرچیزازحضورسبزت درغزل قاصدک ممنونم
وامابعد..دوست عزیز:شاعر نیستم ولی گه گاهی پابده بدم نمیآدپاتوکفش شعرا بکنم.!!!
البته به همه گفتم به این نوشته ها واگویه های دل میگم چون ازقالبها وصنعت شعر چیزی سردرنمیآرم..پیش خودمون بمونه اعتراف میکنم که دوران دانش اندوزی نمرات دستورزبان فارسیم قابل رؤیت نبود!!!برای همین نقدعزیزانی چون شما راباجان ودل پذیرایم...
اجالتا با:غروبهای دلواپسی به روزم..وقت کردی پیش مابیا
باتشکرمجدداز لطف بیدریغت...
یاعلی مدد