در روزهایی که زندانی بی نتی و انفعال خودم _از گنگی و تشویش_ بودم، خواندن «ساز و کار فاشیسم : سیاست ما و آنها» یکی از مخدرهای عبور بود. کتابی نوشتۀ جیسون استنلی، استاد آمریکایی فلسفه در دانشگاه ییل که خواندنش برای من بسیار عزیز بود و به این واسطه زمزمۀ پیشنهادم به هر دوست و آشنایی است. کتابی که در کمال سادگی در پی انعکاس تصویری روشن از رفتارهای فاشیستی حکومت ها، حاکمان و سیاست ورزان گذشته و کنونی جای جای دنیاست. سیاست ورزان و حاکمانی از آمریکا و مجارستان گرفته تا ترکیه و میانمار._خلأ بزرگ مثال ها ایران است که در کلیات و جزئیات با موارد ذکر شده قابل تطبیق است ولی یا اسیر سهل انگاری نویسنده شده است یا سانسور مترجم و ارشاد _ نویسنده خارج از پیچیدگی های بیانی و با کلماتی صریح آنچه را عنوان کتاب ادعا می کند، یعنی تعریف فاشیسم و دسته بندی و مرتبه سنجی استراتژیهای آن می پردازد.
او بیان می کند که سیاست فاشیستی شامل استراتژیهای مشخصی است: ساختن گذشتهای اسطورهای، تبلیغات، روشنفکرستیزی، ناواقعیت، سلسلهمراتب، احساس قربانیشدگی، نظم و قانون، اشاعۀ دلهرۀ جنسی، توجه به مرکز کشور، لغو رفاه همگانی و وحدت اجتماعی.
یکی از آشکارترین نشانههای سیاست فاشیستی را تفرقه انداختن می داند. او بیان می کند هدف از این کار، تفکیک مردم به دو دستۀ «ما» و «آنها» است. برای تعریف سیاست فاشیستی، باید دقیقاً شیوهای را شرح داد که سیاست فاشیستی از طریق آن «ما » را از «آنها» جدا میسازد و به تفاوتهای قومی، مذهبی و یا نژادی متوسل میشود و آنها را برای پدید آوردن ایدئولوژی و در نهایت اصول خود به کار میگیرد. وظیفۀ هر یک از سازوکارهای سیاست فاشیستی ایجاد یا تقویت این تمایزات است.
سیاستمداران فاشیست برای توجیه عقایدشان با تحریف در فهم همگانی از تاریخ، گذشتهای اسطورهای میسازند تا نظراتشان دربارۀ شرایط امروز را موجه جلوه دهند. با تحریف در زبان آرمانها از طریق تبلیغات، درک عامۀ مردم از واقعیت را بازتعریف میکنند. از روشنفکرستیزی حمایت میکنند و دانشگاه و نظام آموزشی را آماج حملات خود قرار میدهند تا مبادا اصول و عقایدشان را به چالش کشند. نهایتاً، با این تکنیکها، سیاستهای فاشیستی وضعیت ناواقعیت (unreality) را پدید میآورد که در آن توهم توطئه و اخبار جعلی جایگزین گفتوگوی عقلانی میشود.
هنگامی که ردهبندی و تفکیک اجتماعی شکل و قوام گرفت، گروههای مردم، بهجای درک متقابل از یکدیگر، از هم میترسند.
سیاستِ نظم و قانون، که برای همه جذاب است، «ما» شهروندانِ گوشبهفرمانِ قانون را در برابر «آنها»یی قرار میدهد که قانونگریز و مجرماند و رفتارشان تهدید جدی برای مردان گروه اکثریت است. دلهرۀ جنسیتی نیز یکی از نمونههای بارز سیاست فاشیستی است، چون افزایش برابری زن و مرد سلسلهمراتب مردسالاری را تهدید میکند.
این اعتقاد درستی است که بسیاری از مردم با ساختار ایدئولوژی فاشیسم آشنا نیستند . نمیدانند که هر مکانیسم سیاست فاشیستی بر روی «آن دیگری» بنا شده است. آنها پیوند درونی شعارهای سیاسیای را که به آنها گفتهاند همه جا فریاد بزنند درک نمیکنند.
در حملۀ مستقیم سیاست فاشیستی، پناهندگان، فمینیستها، اتحادیههای کارگری، اقلیتهای نژادی، دینی و جنسی، میتوانیم به کارگیری شیوههایی را ببینیم که ما را چندپاره میکند. اما ما هرگز نباید از یاد ببریم که هدف اصلی سیاست فاشیستی مخاطب همدل آن است. او مخاطبی را میجوید تا به دام توهمات خود اندازد و به دولتی برسد که در آن، هر کس وضعیت انسانی را «ارزشمند» دانست با اتهام جنون از پا درآید. کسانی که همشأن این مخاطبان نیستند و در میان آنها جایی ندارند در اردوگاههایی در سراسر جهان به سر میبرند: مردان و زنانی پوشالی که خمیرمایه هستند تا آنها را به نقش متجاوز، قاتل و تروریست درآورند. با تسلیم نشدن در برابر جادوی اسطورههای فاشیستی، میتوانیم در کمال آزادی با همدیگر ارتباط برقرار کنیم. تمام ما ضعفهایی داریم، تمام ما در تفکراتمان، در تجربیاتمان و ادراکمان جانبدار هستیم، اما هیچ کدام از ما شیطان نیستیم.
پ ن1 : متن موجود مستقیم از بخشهای مختلف متن کتاب تشکیل شده است.
پ ن2 : این کتاب با ترجمهای از بابک تختی توسط انتشارات نگاه پخش شده است.