باور نمی کنم ..
آنروز که عافیت می خواستی
خانه ی دوست سر راهم شد
" با دعوتی پر عنایت "
و "استجابتی پر سخاوت "
من هم ..
بی دریغ از تو گفتم
از هزار پنجره ی بی تاب
و از سایه های پریده از خواب
او با لبخندی پر چین
همه ی حرفهای مرا دریافت
در طنین صبح
او .. تنها تو را دریافت
پی نوشته :
هیچ چیز عوض نشده
حس می کنم که هنوز
کسی برایم دعا می کند
جایی فراتر از زمان
دورتر از روزهای گم شده من
شاید خداست که برایم دعا می کند ..
سلام دوست خوبم...!
خوبی؟؟؟ وبت در لیست وب های بروز شده بود با خود گفتم حتمآ آپ میکنی.. بعدش به وبت سر زدم... شعر خیییلییی عالی بود... موفق باشی.. باز میام ... بای بای
سلام دوست مهربانم
من ممنون الطاف شما هستم
شعر قشنگت را خواندم
زیبا بود
سپاسگذارم
بدرود
درود
خیلی زیبا بود قلم گیرایی دارید
سلام
ممنون از حضورت
انگار مخاطبت فقط یه نفره
یعنی منظورم اینه که شخصیه
اما خوب می نویسی و آدمی که بخواد می تونه لذت ببره
راستی به روز میکنی خبر بده
تا بعد
؛باشد که باشیم
که بودنمان برای عده ای مهم است
گرچه خود ندانیم ؛
متشکرم
برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.
برای همه وقت هایی که به حر ف هایم گوش کردی.
متشکرم برای همه وقت هایی که ...
حتما خداست حتما