انتخاب

یادم تو را فراموش...

شاگردی از استادش پرسید: " عشق چیست؟"

استاد در جواب گفت: "به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.

استاد پرسید: "چه آوردی؟"

و شاگرد با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم ."

استاد گفت: "عشق یعنی همین!"

شاگرد پرسید: "پس ازدواج چیست؟"

استاد به سخن آمد که: " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور، اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی!"

شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت. استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: "به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم، ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."

استاد باز گفت: "ازدواج هم یعنی همین!!"

سفر

میروم.

میروم که از شهر تو دور شوم.

شهری که زادگاه تمام خاطرات کودکی و روزگار جوانی تو است.

میروم ازاین شهر که حجم وجود تو را در خود جای نداده است.

نم نم باران هوا را پر از عطر خاک کرده.

و کسی چه می داند که غروب های دلگیر این شهر

با تو چه کرد،

یا ازدهام این شهر شلوغ چه بر سرت آورد،

آن هنگام که تولبریز تنهایی بودی.

هرگز در ذهنم نمی گنجید که این گونه ماندگار شوی

در لحظه لحظه های زندگی ام.

اما اکنون تمام کودکی های ناگفته ات

و جوانی خاموش و پرخروش تو همراه من است.

خاطراتی که هیچ کدامش نشانی از من با خود ندارند در کنار تو.

من میروم و تمام دست نوشته هایت

را نیز با خود خواهم برد.

حتی اشعار عاشقانه ات را که پیش از آشنایی با من سروده ای.

کاش فرصت می شد و خودت همه شان را برایم می خواندی

با آن صدای همیشه گرمت.

اما زندگی فرصت کمی برای من و تو کنار گداشته بود.

دیر آشنا شدیم و زود جدا.

از شهر تو میروم با کوله باری از خاطرات تو

که هنوز هیچ کدامشان را نخوانده ام.

به جایی میروم که دور

از نگاه های کنجکاو و با خیالی آسوده باقی عمرم را

در خاطرات تنهایی تو سر کنم.

و جز باران کسی بدرقه ام نمی کند.

بی دلیل نبود که باران را دوست داشتی.

تو پی برده بودی به وفایش.

کاش این جاده همچون آن کوچه ی بن بست مرا به تو می رساند.

اما تو دورتر از این فاصله هایی.

و این شهر هرگز نخواهد دانست دور از تو

چه بر سر من خواهد آمد با خاطرات تو.

لب های من زخم خورده ی مهر سکوت است.

بی تو از این باران هم دلگیرم.

تو قرار لحظه های بی قراری و دلتنگی ام بودی.

چه کنم اکنون بدون تو.

چگونه با تو گویم که دلتنگ با تو بودنم!

و چگونه تاب آورم دوری ات را!

 ازنویسنده محترم عذر می خوام  (نویسنده ناشناس)

 

تولدت مبارک

 

توهمان  پری کوچک غمگینی که فروغ می گفت .

 

توهمان  پری کوچک غمگینی که از یک بوسه مرد...

 

و سحرگاه امروز از یک بوسه به دنیا آمد...  برای چندمین  بار ...!

 

تو همانی که امروزبرای چندمین بار دور خورشید چرخید..

 

و به مناسبت چندمین زاد روزتولدت چند گل رز سفید به تو هدیه می دهم.....

 

وفا

عزیزم

اگر روزی وفای آدمیان

وپرواز ماهیان را دیدی

بدان که فراموشت کرده ام

اما بدان که نه ماهیان مجال پرواز دارند و نه آدمیان وفا دارند

پس بدان ، بدان که خیلی دوستت دارم

ماه مبارک رمضان

حلول ماه مبارک رمضان برشما مبارک باد

                   التماس دعا

عشق دروغین

 عشق دروغین

دختری می رفت ، پسری او را دید و دنبال او روان شد . دختر پرسید که چرا پس من می آیی ؟ پسر گفت : برتو عاشق شده ام . دختر گفت : برمن چه عاشق شده ای ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من می آید ، برو و بر او عاشق شو . پسر از آنجا برگشت و دختری بدصورت دید ، بسیار ناخوش گردید و باز نزد دختر رفت و گفت : چرا دروغ گفتی ؟ دختر گفت : تو راست نگفتی . اگر عاشق من بودی ، پیش دیگری چرا می رفتی

اعتماد

اعتماد

 به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ... به دلی که بسیار جای خالی برایت داشته باشد .......... ودستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد ....

هدیه

 

آنچه هستی هدیه خداوند به تو ست.

آنچه میشوی هدیه تو به خداوند است.

پس بی نظیر باش.

 

ff