تقدیم به تو دوست عزیزم رضا . ن
دوست عزیزم رضا جانهمه ما، آن روز که سفر خود را دراین دنیا آغاز کردیم ، با خود عهد و پیمان بسته ایم تا به کاری غیر از رضای دوست نپردازیم .
سفر طولانی در پیش است . طولانی به این سبب که ناهمواریها ، راه را بیش از پیش دشوار ساخته است . قدمهایت به قدری تند و خشن بر دلم فرود آمد که لحظه ای روزگار با تو بودن را فراموش کردم . خوب به یاد دارم که چطور روزی را در کنار تو ، در کلاس درس حاضر می شدم ، و روز دیگر اثرات خراش کار و تلاش بر پوست نازک دستانمان تا چندین روز باقی می ماند . افسوس که روزهای خوب و خوش با تو بودن ، زودتر از زود به اتمام رسید .
اما اینک اثرات خراش کینه و حسد دل ما را چرکین کرده .
دوست عزیزم با گذشت رفاقت چندین ساله مان خوب زبان هم را می فهمیم . پس چاره ای جز خراش دل برایت در نظر دارم .
حال هزار بار با خود عهد بسته ام ، هر آنچه را که از تو دیدم و شنیدم دوست دارم ، وهر آنچه را که برایت باز گفتم، همه در حسرت دیدار توست و مرا جز مهر و محبت تو در دل کاری بیش نیست .
دوست عزیزم لبخند بزن. لبخند نو وتازه
صبا ، دختر گلت را دوست دارم ، و هر آنچه را که تو دوست داری من هزار بار دوست دارم ...
سلام مرتضی جان مطمئن باش که من هم تو را خیلی دوست دارم و چیزی به نام کینه و غیره نمی تواند باعث شود که تو را از یاد ببرم.همیشه به یادت هستم و دوستت دارم
رضا جان قصد داشتم بهانه ای ایجاد کنم تا بار دیگر با تو دیدار تازه کنم . حسد و کینه کلمه نامانوسی است که من با آن آشنا نیستم .
به امید دیدار دوست عزیزم