دوشنبه ی این هفته خبربدی شنیدم
( یکی از دوستای عزیزم از دانشگاه انصراف داد )
سه شنبه ، یا فردای همان روز خبرخوشی شنیدم
(از انصراف خود منصرف شد )
خدا رو شکر ...
ضمنا از دیروز ظهر تا آلان ، شهرمون بارونی شده ( خدا رو شکر )
شعر امروزم : انصراف دوست عزیزم
هر چه بادا باد
انصراف
انصراف
چقدر باید بگوید
خاطرم آسوده نیست
یکبار انصراف کافی نسیت
غربت اش را همه می دانند
گل شمعدانی
عروسک روی طاقچه
تجربه های تلخ اش را همه می دانند
کوچه های انتظار
صندلی های رنگ پریده ی مدرسه و دانشگاه
حتی دفتر سنجاق شده ی خاطرات
هم می داند
اظطراب آرزوی او نبود
قلب شکسته آیینه ی او نبود
حال که بخت اش لرزید
و دستمال چارقدش افتاد
چاره چیست ؟
تنها تر از او کیست ؟
برادر.. خواهر
دوست یا مادر
حس می کنم وقت آن رسیده
حرفی بزنم
یک جواب برای تو کافی ست
کسی به فکر ما نیست
اکنون وقت طلوع است
با آفتاب حرفی بزن
پی نوشته ام :
شعری برای تو .. می توانی بخوانی
یا برایت بخوانم
نه .. خودت بخوان
که بهتر از من می خوانی
سلام
نمی دونستم یه شهر به اسمته !
خوب خوبه که منصرف شده از انصراف
شعر شما هم پر بود از قفل و کلید زیاد نداشت !
سلام مرسی خیلی قشنگ بود
شاید باور نکنی ولی یکی از دلایل انصراف من شما بودی.......
باز هم ممنون از شعر زیبات.........
خیلی خوشحالم کردی............
سلام.
------------------------
...و آن کسی را که در راه خدا کشته شده مرده نپندارید بلکه او زنده ی ابدی است و لیکن همه ی شما این حقیقت را درنخواهید یافت
-----------------------
.::پیام الهی::. بروز شد.
منتظر حضور سبزتان هستم.
در زیر سایه ی حق موفق باشید.
یاعلی
سلام دوست عزیز
مگه کجایی که بارونیه؟؟خوش به حال خودت و شهرت...
حالا شیراز چیکار می کردی؟؟(به این می گن فوضولیا!!!!)
مرسی از آرزوهای خوبی که برام کردی...ان شالله شما هم به ارزوهات برسی..
چقدر خوب که زود خبر بدی که شنیدی خنثی شد..امیدوارم همیشه اینطوری باشه...شعر هم مثل همیشه قشنگ بود.