کنارم لبریز از برگ بود
روی رشته ها ، پیش چشم من
زنجیری از خدای سبز بود
با انگشت خود زیر و رو می کردم تصویر خدا را
روح باغ از دیدنم کمی دلتنگ بود
آنجا خانه ی دوست بود
سرشار از تپش شاخ و برگ
هر لحظه می درخشید
شبنم از آیینه ی برگ
تا ظهر آن روز
روی برگ ها بال می زد تن من
همرنگ خدا بود
سبز تر از سبز وفا
بی طرح و ریاء بود تن من
اما اکنون ...
به تصویر می سوزد این دل من
شعر و عکس : مرتضی قضائی
سلام دوست عزیز.
پیام الهی با چندی دیگر از آیات الهی بروز شد.
منتظر حضور سبزتان هستم.
در زیر سایه ی حق موفق باشید.
سلام به آقا مرتضی عزیز
همیشه خانه دوست بهترین جای دنیاست...
من به روزم...منتظرتم