در صبحی روشن ، رو به روی آینه
خود را نظاره می کردم
هر چیزی دیدم غیر از خودم
گفتم شاید ایراد از آینه است
اما از آن نبود ، بلکه از خودم بود
از خود بدم آمد
فریب و نیرنگ دیگران شاید !
اما فریب و نیرنگ خود چرا؟
قصه ی من تمامی نداشت
کار هر روزه من بود
جنگ و جنگ
عشق معمائی ست حل نشده
و من معمائی هستم
غلط در بین تو و عشق
معمای من حل نشد
آینه هم شکست
تنها تصور من از خود
آن هم رفت
کسی را دیدم که قصه ام شنیده بود
آن هم رفت
نه آینه ای ماند ، نه شاهدی
هر چه گفت و گفت
همه دود شد
اما در که باز شد
هم آینه بود ، هم شاهد
من هم بودم ، ولی در کنار ...
مرتضی نوشتی ، اما یادت باشد ، هیچگاه نخواستی
اما هر کسی در مورد خودش
شاید این نوشته اصلا به من ربطی نداشته باشه
اما باید واقعیت هائی را که می بینم بنویسم
حتی به زبان خودم
مرتضی خیلی دلم گرفت...
سلام
خدا نکنه !
چرا ؟
ببخشید باعث ناراحتی می شم
سلام عزیزم خوبی؟
خیلی زیبا نوشتی. خیلی خیلی. آفرین. کلی حال کردم. ولی چرا اینقدر غمگین؟ چرا از خودت می نالی؟
موفق باشی
خیلی ممنون وحید جان
خوب اینجوری دیگه
یه وقتهائی لازمه
ببخشید اگه ناراحت شدید
سلام
خیلی قشنگ بود ولی خیلی گیج کننده بود..از متن های اینجوری که باعث میشه آدم به فکر فرو بره خوشم میاد..
ولی حس خوبی نبود..فقط تحریرش خوب بود..
انشالله نوشته های بعدیتون با حس خوب ترکیب بشه..
موفق باشید
سلام
قضیه ای هست که لازمه هر کسی بدونه
اما هر کسی در مورد خودش
شاید این نوشته اصلا به من ربطی نداشته باشه
اما باید واقعیت هائی را که می بینم بنویسم
حتی به زبان خودم
از اینکه وقت می گذارید و نوشته های منو می خونید تشکر می کنم
سلام خوبی؟ قضیه چیه؟ یه کم برام گنگه
من دروغ نمی گم برای همینم نمی دونم باید چی بگم
نفهمیدم
حتما ایراد از منه
ولی حدس می زنم شاد نیستی
کمکی ازم بر مییاد؟؟؟
دوشنبه ها منتظرتم
سلام
ناچار شدم برخلاف میل باطنیم
برای نوشته خودم تحلیلی هم بنویسم
از اینکه گنگ حرف می زنم منو ببخشید
خوش اومدی
من هم حتما می آم
سلام ممنون که اومدی . درست اما تحمل بعضی واقعیت ها خیلی سخته کمر ادم و می شکنه. بازم بیا خوشحال میشم .
سلام ممنون که اومدی
بله همینطوری هست که می فرمائید
حتما
سلام مرتضی جان خوبی عزیز؟
من آپم
منتظرتم.
موفق باشی
چشم می آم دوست عزیز
سلام داداشی خوبم آقامرتضی مدتی است آپم ولی نیامدی
شرمنده خیلی سرم شلوغ بود
حتما می ام