نا آشنا

ناآشنا

 

باز هم قلبی به پایم اوفتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

 

باز هم در گیر و دار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد

 

باز هم از چشمه لبهای من

تشنه یی سیراب شد  ‚ سیراب شد

 

باز هم در بستر آغوش من

رهروی در خواب شد ‚ در خواب شد

 

بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

 

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال وآبرو

 

او شراب بوسه می خواهد ز من

من چه گویم قلب پر امید را

 

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را

 

من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

 

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را

 

او به من میگوید ای آغوش گرم

مست نازم کن که من دیوانه ام

 

 من باو می گویم ای نا آشنا

بگذر از من ‚ من ترا بیگانه ام

 

 آه از این دل آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

 

 چنگ شد در دست هر بیگانه ای

ای دریغا کس به آوازش نخواند

 

فروغ فرخزاد

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
امین یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:11 ب.ظ

بسیار زیباست اشعار فروغ فرخزاد

شما لطف داری دوست عزیز
خدا فروغ رو بیامرزه
از خدتون آدرس نگذاشتی
به امید دیدار

غزال۱۳ دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:24 ق.ظ http://www.ghnf.blogsky.com

۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱
اولم.بی معرفت چرا آپ می کنی خبرم نمی کنی .؟ این رسمشه؟؟؟تقصیر منه زود زود میام.آپ کردمم خبرت نمی کنم.منو یادت رفته؟؟؟؟چی گذاشتی!!!!!!!!!!!!
دوست دارمش عالی بود.

سلام غزال
من همون موقع هم معرفت نداشتم چه برسه به آلان که اصلا معرفت ندارم
در ضمن شما لطف داری من که مثل شما خوب نیستم
شما دعوتم نکنی من خودم می آم

کاظم دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:15 ق.ظ http://lonlyviolon.blogsky.com

عالی بود

شعر های فروغ حرف نداره

ای کاش می تونست بیشتر شعر بگه تا ما هم بیشتر استفاده کنیم
شما هم لطف کردی سر زدی
به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد